خورشید غروب میکند و شب میشود؛ از صبح بوی تو میآمد... این را از ضربان قلبم، از اضطراب پلکهایم، از نبض چشمانم خوب میفهم! بوی تو که میآید آشوب میشود این شهرِ آرامِ دل؛ پنجره اتاق را باز میکنم، به مشرق جغرافیا خیره میمانم و از پستوی کویرِ گنگ، پی صدای زلالِ نگاهت سِیر میکنم؛ باد میآید، دفترم ورق میخورد، برگبرگ میشود، واژهها متلاطم میشوند، شعرها نجوا میکنند و هر «هجا» در قامت «واژه»ای راست میایستد... ردپایت را تا آن طرف روءیا دنبال میکنم؛ تا آن سوی اقاقی؛ تا جاییکه من میمانم و تو؛ من میمانم و اولین نگاه؛ اولین تپش؛ اولین,نقطه آغاز اسلامی,نقطه آغاز اسلامي ايران,نقطه آغاز,نقطه آغاز اسلامی ایران,نقطه آغاز کارآفرینی,نقطه آغاز معماری مدرن,نقطه آغاز نهضت اسلامی,همیشه در نقطه آغاز باشید ...ادامه مطلب